کد مطلب:328162 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:435

سوره اعراف، آیات 206 - 199
خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین (199)

و اما ینزغنك من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم (200)

ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذا هم مبصرون (201)

و اخونهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون (202)

و اذا لم تاتهم بایه قالوا لولا اجتبیتها قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی هذا بصائر من ربكم و هدی و رحمه لقوم یومنون (203)

و اذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون (204)

و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو و الاصال و لا تكن من الغافلین (205)

ان الذین عند ربك لا یستكبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون (206).





ترجمه آیات

ندیده انگاری پیشه كن و به نیكی وادار كن واز مردم نادان روی بگردان (199)

و چون از شیطان وسواسی به تو رسید به خدا پناه جوی كه وی شنوا و دانا است (200)

كسانی كه پرهیزكاری پیشه كردند چون با پندارشیطانی برخورد كنند (خدا را) یاد كنند و در دم به بصیرت آیند (201) و هم زادگان كفار به گمراهیشان می كشند و كوتاهی نمی كنند (202)

و اگر (مدتی ) آیه ای برای آنها نیاوری گویند چرا از این سو و آن سو آیه ای فراهم نیاورده ای بگو من فقط آنچه را به من وحی می شود پیروی می كنم این بصیرت هایی از پروردگار شما كه

ایمان دارند هدایت و رحمت است (203)

و چون قرآن خوانده شود بدان گوش دارید و خاموش مانید شاید رحمتتان كند (204)

پروردگار خویش را به زاری و بیم در ضمیر خود و به آواز غیر بلند بامداد و پسینها یاد كن و از غفلت زدگان مباش (205)

زیرا كسانی كه نزد پروردگار تواند از بندگی وی سرپیچی نكنند و تسبیح او گویند و سجده وی كنند (206)

بیان آیات

این آیات آخر سوره است ، و در آنها مجددا غرضی را كه سوره بخاطر ایفاء آن نازل شده ذكر نموده یعنی به پیغمبرش دستور می دهد به اینكه سیره حسنه و رفتار ملایمی را اتخاذ كند كه دلها را متوجه آن سازد تا نفوس بدان بگرایند، و نیز تذكر، و در آخر ذكر را هم توصیه می كند.





خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین





معنای عفو در: (خذالعفو و اءمر بالعرف )

(اخذ به چیزی )، به معنای ملازمت و ترك نكردن آن چیز است پس معنای اینكه فرمود: (بگیر عفو را) این است كه همواره بدی های اشخاصی كه به تو بدی می كنند بپوشان و از حق انتقام كه عقل اجتماعی برای بعضی بر بعضی دیگر تجویز می كند صرف نظر نما و هیچ وقت این رویه را ترك مكن ، البته این چشم پوشی نسبت به بدیهای دیگران و تضییع حق شخص است ، و اما مواردی كه حق دیگران با اسائه به ایشان ضایع می شود عقل در آنجا عفو و اغماض را تجویز نمی كند، برای اینكه عفو در اینگونه موارد وادار كردن مردم به گناه است ، و مستلزم این است كه حق مردم بنحو اشد تضییع گردد و نوامیس حافظ اجتماع لغو و بی اثر شود، و تمامی آیات ناهیه از ظلم و افساد و كمك به ستمكاران و میل و خضوع در برابر ایشان و بلكه تمامی آیاتی كه متضمن اصول شرایع و قوانین است از چنین اغماضی جلوگیری می كند، و این خود روشن است .

پس منظور از اینكه فرمود: (خذ العفو) اغماض و ندیده گرفتن بدیهایی است كه مربوط به شخص آنجناب بوده ، و سیره آن حضرت هم همین بود كه در تمامی طول زندگیش از احدی برای خود انتقام نگرفت ، كما اینكه در بعضی از روایات راجع به ادب آنجناب گذشت .

این مطلب بنا به تفسیری است كه دیگران درباره كلمه عفو كرده و آن را طوری معنا كرده اند كه مساوی با مغفرت است ، و لیكن در بعضی از روایاتی كه بعدا خواهد آمد از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده كه فرمود: (منظور از عفو وسط است ) و این تفسیر با مضمون آیه شریفه مناسبتر و از نظر معنا جامع تر است ،

و علاوه بر این ، اگر تفسیر اول مستلزم این است كه در جمله (و اعرض عن الجاهلین ) شائبه تكرار باشد بنابر تفسیر دوم این شائبه هم در كار نمی آید (چون جمله (خذ العفو) به یك معنا و جمله (و اعرض عن الجاهلین ) به معنای دیگری خواهد بود).

معنای (عرف ) و (معروف ) و (نزغ شیطان )

كلمه (عرف ) به معنای آن سنن و سیره های جمیل جاری در جامعه است كه عقلای جامعه آنها را می شناسند، به خلاف آن اعمال نادر و غیر مرسومی كه عقل اجتماعی انكارش می كند (كه اینگونه اعمال عرف (معروف ) نبوده بلكه منكر است ) و معلوم است كه امر به متابعت عرف ، لازمه اش این است كه خود امر كننده عامل به آن چیزی كه دیگران را امر به آن می كند بوده باشد، و یكی از موارد عمل همین است كه تماسش با مردم و مردم را امر كردن طوری باشد كه منكر شمرده نشود، بلكه بنحو معروف و پسندیده مردم را امر كند، پس مقتضای اینكه فرمود: (و امر بالعرف ) این است كه اولا به تمامی معروفها و نیكی ها امر بكند و در ثانی خود امر كردن هم بنحو معروف باشد نه بنحو منكر و ناپسند.

جمله (و اعرض عن الجاهلین ) دستور دیگری است در مراعات مدارای با مردم ، و این دستور بهترین و نزدیكترین راه است برای خنثی كردن نتایج جهل مردم و تقلیل فساد اعمالشان برای اینكه بكار نبستن این دستور و تلافی كردن جهل مردم ، بیشتر مردم را به جهل و ادامه كجی و گمراهی وا می دارد.





و اما ینزغنك من الشیطان نزغ فاستعذ بالله انه سمیع علیم





راغب در مفردات می گوید: (نزغ ) وارد شدن و مداخله در امری برای خرابكاری و فاسد كردن آن است ، و در آیه (من بعد ان نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی بعد از آنكه شیطان میان من و برادرانم را بهم زد) به این معنا است .

و بعضی دیگر گفته اند: به معنای تكان دادن و از جای كندن و وادار كردن است ، و غالبا در حال غضب بكار می رود، بعضی دیگر گفته اند: (نزغ شیطان ) به معنای كمترین وسوسه او است ، و لیكن همه این معانی نزدیك به همند، البته نسبت به آیه مورد بحث معنای دوم نزدیكتر است ، چون با آیه قبلی هم كه دستور می داد تا از جاهلان اعراض كند مناسبت دارد، زیرا تماس گرفتن جاهلان با آدمی و مشاهده جهالت ایشان خودش یك نوع مداخله ای است از شیطان برای عصبانی كردن و آتش بجان كردن آدمی ، آری ، برخورد زیاد با جاهل ، آدمی را بسوی جهالت و مثل او شدن سوق می دهد.

پس برگشت معنای آیه به این می شود كه : اگر شیطان خواست مداخله نماید و با رفتار جاهلانه ایشان ، تو را به غضب و انتقام وادار كند تو به خدا پناه بر، كه او شنوا و دانا است ، با اینكه خطاب در آیه به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) است و لیكن مقصود، امت آنجناب است چون خود آن حضرت معصوم است .

پناه بردن به خدا از شر شیطان





ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذا هم مبصرون





یك نحوه تعلیلی است برای امری كه در آیه قبلی بود، و (طائف از شیطان ) آن شیطانی است كه پیرامون قلب آدمی طواف می كند تارخنه ای پیدا كرده وسوسه خود را وارد قلب كند یا آن وسوسه ای است كه در حول قلب می چرخد تا راهی به قلب باز كرده وارد شود.

كلمه (من ) بنابر اول (خود شیطان ) بیانیه و بنابر دوم (وسوسه شیطان ) نشویه است ، و لیكن در عین حال برگشت هر دو معنا به یك چیز است ، و كلمه (تذكر) به معنای تفكر آدمی است در امور برای پیدا كردن نتیجه ای كه قبلا مجهول و یا مورد غفلت بود.

و این آیه همانطوری كه گفته شد امر به استعاذه در آیه قبلی را تعلیل می كند، و معنایش این است كه در موقع مداخله شیطان به خدا پناه ببر، زیرا این روش ، روش پرهیزكاران است . آری پرهیزكاران وقتی شیطان طائف نزدیكشان می شود به یاد این می افتند كه پروردگارشان خداوند است كه مالك و مربی ایشان است ، و همه امور ایشان بدست او است پس چه بهتر كه به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببریم ، خداوند هم شر آن شیطان را از ایشان دفع نموده و پرده غفلت را از ایشان بر طرف می سازد، ناگهان بینا می شوند.

پس آیه شریفه همانطور كه ملاحظه كردید همان مضمونی را افاده می كند كه آیه (انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوكلون ) در صدد افاده آن است .

و نیز معلوم شد كه پناه بردن به خدا خود یكنوع تذكر است ، چون اساسش بر این است كه خدای سبحان كه پروردگار آدمی است یگانه ركن و پناهگاهی است كه می تواند این دشمن مهاجم رادفع كند، علاوه بر اینكه پناه بردن به خدا همچنانكه قبلا هم گفته شد خود یكنوع توكل به او است .





و اخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون





مثل اینكه این جمله حالیه است ، و منظور از (برادران ایشان ) برادران مشركین است كه همان شیطانهایند،

همچنانكه در آیه (ان المبذرین كانوا اخوان الشیاطین ) چنین تعبیری بكار رفته ، و كلمه (یقصرون ) به معنای كوتاه آمدن و اطاعت نهی است .

و معنای آیه این است كه : كسانی كه تقوی پیشه خود كرده اند حالشان نسبت به تذكر وابصار چنین است ، اما مشركین در همین حال كه مردم با تقوی آنطورند اینان گرفتاربرادران جنی خود هستند كه همواره ایشان را به سوی كژی و گمراهی می كشانند و در این راه كمك شان می كنند، و یك لحظه از كشاندن و یاری كردن آنان كوتاه نمی آیند. و یا معنایش این است كه : خود مشركین از شرك كوتاه نمی آیند و از گمراهی دست برنمی دارند.





و اذا لم تاتهم بایه قالوا لو لا اجتبیتها...





(اجتباء) از باب افتعال از (جبایه ) و به معنای جمع آوری كردن است ، و اینكه گفتند: (چرا جمع آوری نكردی آن را) كلامی است از ایشان كه به منظور تهكم و سخریه گفته اند و معنایش بطوری كه از سیاق بر می آید این است كه : تو وقتی آیه های قرآن را برایشان بخوانی تكذیبت می كنند، و اگر آیه ای برایشان نبری و یا دیر كنی می گویند چرا نرفتی از این حرفهایی كه اسمش را آیه گذاشته ای از این طرف و آن طرف جمع آوری كنی و برای ما بیاوری ؟ (قل انما اتبع ما یوحی الی من ربی ) بگو: من از خود چیزی ندارم ، تنها گوش به فرمان دستوراتی هستم كه پروردگارم به من وحی می فرستد، (هذا بصائر من ربكم ) و این قرآن بصیرت هایی است از ناحیه پروردگار شما، او می خواهد شما را به وسیله آن بینا و روشن كند (و هدی و رحمه لقوم یومنون ).





و اذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا لعلكم ترحمون





(انصات ) سكوت توام با استماع است ، و بعضی گفته اند: به معنای استماع با سكوت است ، و معنای (انصت الحدیث و انصت للحدیث ) این است كه به حدیث گوش می داد در حالی كه سكوت كرده بود، و (انصته غیره ) یعنی دیگری به سخن او گوش داد و (انصت الرجل ) یعنی ساكت شد، پس معنای جمله مورد بحث این شد كه : گوش فرا دهید به قرآن و ساكت شوید. هر چند گفته اند این آیه درباره نماز جماعت و گوش دادن به قرائت امام جماعت است و لیكن بحسب دلالت عام است .





و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول ...





ذكر و یاد پروردگار را بدو قسم تقسیم كرده ، یكی توی دل و یكی به زبان و آهسته ،

آنگاه هر دو قسم را مورد امر قرار داده ، و اما ذكر به صدای بلند را مورد امر قرار نداده بلكه از آن اعراض كرده ، و این نه به خاطر ذكر نبودن آن است ، بلكه به خاطر این است كه چنین ذكر گفتنی با ادب عبودیت منافات دارد، دلیل این معنا روایتی است كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد شده كه در بعضی از جنگهایش با اصحابش طی مسافت می كرد تا رسیدند به بیابانی هولناك ، و اتفاقا آن شب شبی تاریك بود یكی از اصحابش به صدای بلند تكبیر می گفت ، حضرت فرمود: آن كسی را كه شما می خوانید نه دور است و نه غایب - البته نا گفته نماند كه این روایت نقل به معنا شده -.

امر به ذكر خدای تعالی با (تضرع ) و (خیفه ) و در صبح و شام

(تضرع ) از (ضراعه ) و به معنای تملق توام با نوعی خشوع و خضوع است ، و (خیفه ) یك نوع مخصوصی از ترسیدن را گویند، و منظور از آن ، آن نوعی است كه با ساحت مقدس باری تعالی مناسب است ، بنابراین در معنای (تضرع ) میل و رغبت به نزدیك شدن به شخص متضرع - الیه ، و در معنای (خیفه ) پرهیز و ترس و میل بدور شدن از آن شخص نهفته است ، پس ‍ مقتضای اینكه ذكر را توصیف كرد به دو وصف تضرع و خیفه ، این است كه آدمی در ذكر گفتنش حالت آن شخصی را داشته باشد كه چیزی را هم دوست دارد و به این خاطر نزدیكش می رود و هم از آن می ترسد و از ترس آن به عقب برگشته و دور می شود، و خدای سبحان هر چند خیر محض است ، و شری در او نیست ، و اگر شری به ما می رسد از ناحیه خود ما است ، و لیكن خدای تعالی ذو الجلال و الاكرام است ، هم اسماء جمال را دارد كه ما و هر چیزی را به تقرب به درگاهش دعوت نموده و بسویش جذب می كند، و هم دارای اسماء جلال است كه قاهر بر هر چیز است ، و هر چیزی را از او دفع و دور می كند، پس ذكر شایسته او - كه دارای همه اسماء حسنی است - به این است كه مطابق با مقتضای همه اسماءش بوده باشد چه اسماء جمالیه او و چه اسماء جلالیه اش (نه اینكه تنها بر طبق اسماء جمالیه اش باشد) و این صورت نمی گیرد مگر اینكه تضرعا و خیفه و رغبا و رهبا باشد.

(بالغدو و الاصال ) ظاهر این جمله این است كه قید جمله (و دون الجهر من القول ) باشد و در نتیجه تنها ذكر قولی است كه به دو قسم ذكر در صبح و ذكر در شام تقسیم می شود نه ذكر قلبی ، آن وقت با بعضی از فرائض یومیه نیز تطبیق می كند.

(و لا تكن من الغافلین ) - این جمله تاكید امر به ذكر در اول آیه است ، و در آن از خود غفلت ، نهی نكرد بلكه از داخل شدن در زمره غافلان نهی فرمود، و مقصود از غافلان آن كسانی هستند كه غفلت در ایشان مستقر شده .

با این بیان روشن می شود آن ذكر مطلوبی كه در این آیه به آن امر شده عبارت است از اینكه انسان ساعت بساعت و دقیقه بدقیقه بیاد پروردگارش باشد،

و اگر احیانا غفلت و نسیانی دست داد مجددا مبادرت به ذكر نموده و نگذارد كه غفلت در دلش مستقر گردد، و در آیه بعدی نیز دلالت بر این معنا هست ، و بزودی خواهد آمد.

پس آنچه كه از آیه استفاده می شد استمرار بر ذكر خدا در دل است در حالت تضرع و خیفه ساعت بساعت و ذكر به زبان در صبح و شام .





ان الذین عند ربك لا یستكبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون





ظاهر سیاق آیه می رساند كه در مقام بیان علت امری است كه در آیه سابق بود، بنابر این ، معنایش این می شود: بیاد پروردگارت باش ‍ چنین و چنان ، زیرا كسانی كه نزد پروردگارت هستند، همین طورند، یعنی به یادآر پروردگارت را تا از كسانی باشی كه نزد پروردگارت هستند، و از زمره آنان خارج نشوی .

و به همین بیان روشن شد كه منظور ازاینكه فرمود: (كسانی كه نزد پروردگار تواند) تنها ملائكه نیستند، همچنانكه بعضی از مفسرین تفسیر كرده اند، زیرا معنا ندارد بگوییم : تو این چنین به یاد پروردگارت باش ، برای اینكه ملائكه همینطور به یاد اویند، بلكه از لفظ (عند ربك ) استفاده می شود كه مقصود مطلق مقربین درگاه خدایند، چون این تعبیری است كه حضور بدون غیبت را می رساند.

قرب به خدا فقط به وسیله یاد و ذكر او حاصل می شود

و از آیه ظاهر می شود كه قرب به خدا تنها به وسیله یاد و ذكر او حاصل می شود، و به وسیله ذكر است كه حجاب های حائل میان او و بنده اش بر طرف می گردد، و اگر ذكری در كار نباشد جمیع موجودات نسبت به نزدیكی به او و دوری از او یكسان می بودند و از این نظر هیچ اختلافی میان موجودات نمی بود كه یكی به او نزدیكتر و یكی دورتر باشد.

و در جمله (لا یستكبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون ) امور سه گانه ای ذكر شده كه ذكر باطنی مانند ذكر زبانی به آن متصف می شود، توضیح اینكه ، نفس می تواند متصف باشد به حال عدم استكبار و به حال تقدیس خدا، و به حال سجده ، و كمال خشوع در برابر او عینا همانطوری كه ذكر زبانی كه مقصود از آن عمل خارجی است می تواند به این سه حالت متصف باشد، و چنان نیست كه تسبیح مختص به زبان و سجده مختص به سایر اعضاء بوده باشد، همچنانكه آیه و (ان من شی ء الا یسبح بحمده ) و آیه (و النجم و الشجر یسجدان )

و آیه (و لله یسجد ما فی السموات و ما فی الارض ) نیز بدان دلالت دارد.

توصیف مقربین درگاه خدا به سه وصف (استكبار نكردن )، (تسبیح نمودن ) و سجده كردن توصیف سبك تر و آسانتری است نسبت به توصیفی كه در آیه (و من عنده لا یستكبرون عن عبادته و لا یستحسرون یسبحون اللیل و النهار لا یفترون ) و آیه (فان استكبروا فالذین عند ربك یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسئمون ) 3 از ایشان شده ، چون از این دو آیه استمرار فهمیده می شود، بطوری كه هیچ دقیقه ای بی كار و یا سرگرم به كاری كه منافی با عبادت باشد نیستند، و اما آیه مورد بحث اینطور امر نمی كند، بلكه همانطور كه ملاحظه كردید از عبادت به این مقدار اكتفا كرده كه باعث شود غفلت در دل رخنه نكند.

پس این آیه مرتبه ای از ذكر را مورد امر قرار داده كه پائین تر از آن مرتبه ای است كه آیات سوره (حم ) و سوره (انبیاء) به آن امر كرده است - و خدا دانا است -.

"بحث روایتی

(روایاتی درباره : عفو و گذشت ، ذكر خدا، استماع به تلاوت و قرآن و...)

در تفسیر عیاشی از حسین بن علی بن نعمان از پدرش از كسی كه او از امام صادق (علیه السلام ) شنیده روایت كرده است كه امام فرمود: خدای تعالی رسول خود را ادب كرد و از در تادیب فرمود: ای محمد ملازم با عفو باش و آن را ترك مكن و به معروف دستور ده و از نادانها اعراض كن ، آنگاه حضرت فرمود: معنایش این است كه از ایشان به همان حفظ ظاهر اكتفا نموده و آنچه مقدورشان هست بگیر، و كلمه عفو به معنای وسط است .

و در الدر المنثور است كه ابن مردویه از انس روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: آن مكارم اخلاقی كه خداوند آن را می خواهد این است كه عفو كنی و در گذری از هر كس كه تو را ظلم كرد، و پیوند خویشی كسی را كه با تو قطع كرده تو وصل كنی ، و آنكس كه تو را محروم كرده به او بدهی ، آنگاه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) آیه

(خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین ) را قرائت نمود.

مؤ لف : و در این معنی روایات بسیاری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) از طریق اهل سنت رسیده است .

و نیز در همان كتاب است كه ابن ابی الدنیا در كتاب مكارم اخلاق از ابراهیم بن ادهم روایت كرده كه گفت : بعد از آنكه آیه (خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین ) نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: من ماءمور شدم به اینكه اخلاق متوسط مردم را اتخاذ كنم .

و نیز می نویسد: ابن جریر از ابن زید روایت كرده كه گفت : وقتی آیه (خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین ) نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) عرض كرد: پروردگارا این دستور با غضب چطور قابل امتثال است ؟ لذا آیه نازل شد: (و اما ینزغنك من الشیطان نزغ ...)

مؤ لف : در این روایت اشكالی است كه ممكن است آن را به آنچه كه در تفسیر آیه گذشت توجیه كنیم .

و در تفسیر قمی ، در ذیل آیه بالا می گوید: معصوم (علیه السلام ) فرموده : اگر از ناحیه شیطان چیزی و وسوسه ای در دلت افتاد پس پناه ببر به خدا كه او شنوا و دانا است .

و در الدر المنثور است كه ابن مردویه از جابر بن عبدالله روایت كرده كه گفت : از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) شنیدم كه آیه (اذا مسهم طائف ...)، را با الف می خواند.

و در كافی به سند خود از ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه گفت : از آن حضرت معنای آیه (اذا مسهم طائف من الشیطان تذكروا فاذا هم مبصرون ) را پرسیدم ، حضرت فرمود: درباره بنده ای است كه تصمیم می گیرد گناهی مرتكب شود، ناگهان بیاد خدا افتاده و خودداری می كند، و این است معنای : (تذكروا فاذا هم مبصرون ).

مؤ لف : این روایت را عیاشی نیز از ابی بصیر و علی بن ابی حمزه و زید بن ابی اسامه از آن حضرت روایت كرده است ، و در روایت دو نفر اول عبارت چنین آمده : (درباره مردی است كه تصمیم می گیر د گناهی مرتكب شود ناگهان به یاد خدا افتاده و از آن صرف نظر می كند) و در روایت نفر آخر یعنی زید بن ابی اسامه چنین آمده : (درباره گناهی است كه عبد تصمیم به ارتكاب آن گرفته و ناگهان بیاد خدا می افتد و آن را وا می گذارد) و در این معنا روایات دیگری نیز هست .

و در الدر المنثور است كه ابن مردویه از ابن عباس روایت كرده كه گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) نماز خواند، و دنبال سرش عده ای قرآن خواندند، آیه نازل شد كه : (و اذا قری القرآن فاستمعوا له و انصتوا).

مؤ لف : در این باره روایات دیگری از طرف اهل سنت وارد شده كه در بعضی از آنها دارد آن عده بدنبال آن حضرت در نماز حرف می زدند لذا آیه مذكور نازل شد. و در بعضی دیگر دارد كه تنها جوانی از انصار و در بعضی دیگر مردی بود كه چنین می كرد.

و در مجمع البیان بعد از نقل این قول كه آیه درباره نماز جماعت دنبال امام نازل شده می گوید: این قول از حضرت ابی جعفر روایت شده .

و نیز در مجمع البیان از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: واجب است سكوت برای قرآن چه در نماز و چه در غیر نماز.

مؤ لف : این روایت را عیاشی از زراره از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده ، و در آخر آن دارد: وقتی نزد تو قرآن خوانده شود واجب است بر تو كه سكوت نموده و گوش فرا دهی . و نیز در مجمع البیان از عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه گفت : به آن حضرت عرض كردم : مردی قرآن می خواند و من در نمازم آیا واجب است بر من كه سكوت نموده و گوش فرا دهم ؟ فرمود: آری وقتی قرآن تلاوت می شود واجب است بر تو سكوت و گوش دادن .

و در تفسیر عیاشی از ابی كهمس از امام صادق (علیه السلام ) روایت شده كه فرمود: ابن الكواء دنبال امیرالمؤ منین (علیه السلام ) این آیه را تلاوت می كرد: (لئن اشركت لیحبطن عملك و لتكونن من الخاسرین ) امیرالمؤ منین در نماز خود سكوت كرد.

مؤ لف : البته این روایات حمل می شود به آن صورتی كه خود امام مشغول خواندن حمد و سوره و یا قرآن نباشد، وگرنه در آن صورت باید حمل بر استحباب شود و بحث كامل این معنا مربوط به فقه است .

و در الدر المنثور است كه حكیم ترمذی از عمر بن خطاب روایت كرده كه گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) نزد من آمد، و من او را غمگین یافتم ، حضرت ریش مرا گرفت و گفت : (انا لله وانا الیه راجعون ) سپس فرمود: جبرئیل هم اكنون بر من نازل شد و گفت : (انا لله و انا الیه راجعون ) گفتم : آری ما برای خدائیم و ما بسوی او بازگشت خواهیم كرد، لیكن این از چیست ای جبرئیل ؟ گفت : چیزی نمی گذرد كه امت تو بعد از تو به اندك مدتی مورد فتنه قرار می گیرند، پرسیدم آیا این فتنه ، فتنه كفر است ، یا فتنه ضلالت ؟ در جوابم گفت : بزودی هر دو قسمش صورت می گیرد. پرسیدم این از چه ناحیه ای است و حال آنكه من قرآن را در میان آنان می گذارم ؟ گفت : از ناحیه همین كتاب خدا گمراه می شوند. و اولین مرحله اش از ناحیه قاریان قرآن و امراء ایشان شروع می شود، امراء، حق مردم را نمی دهند، و مردم به جان هم می افتند، و قاریان هم خواسته امراء را پیروی نموده و آنان را بسوی ضلالت می كشانند، و در این راه كوتاه نمی آیند، پرسیدم : ای جبرئیل ، با اینحال پس آن عده ای كه سالم می مانند به چه وسیله سالم می مانند؟ فرمود: بوسیله خویشتنداری و صبر، اگر امراء حقشان را دادند می گیرند، و اگر ندادند صرفنظر می كنند.

و در تفسیر قمی در معنای آیه (ان الذین عند ربك ...)، گفته است : مراد از آن انبیاء و رسل و امامانند.